و عشق اگر پرندهای بود
که پرّ میکشید
به آسمانِ شهرِ تو میرسید
اگر دستت را دراز میکردی
و در آغوشت
عشق را آغاز میکردی
آه حتی اگر خانه هامان به هم نزدیک بود
اگر دست هامان به هم میرسید
اگر آغوشِ تو قفسی بود
اگر من پرندهای ...
و عشق اگر پرندهای بود
که پرّ میکشید
به آسمانِ شهرِ تو میرسید
اگر دستت را دراز میکردی
و در آغوشت
عشق را آغاز میکردی
آه حتی اگر خانه هامان به هم نزدیک بود
اگر دست هامان به هم میرسید
اگر آغوشِ تو قفسی بود
اگر من پرندهای ...
بوی باران می داد،
دستانت،
بارانی که هیچ گاه،
خیس نکرد پیراهنم را،
فقط ابرها را ،
" چلاند "
در چشمانم و گذشت !!