چه پافشاری درد ناکی
چه بیهودگی خفت آوری نهفته است
در این عاشقانه ماندنهایِ بی انتهایِ هر روز از روز پیش بیشتر رو به سقوط
و انتظار
انتظار
چقدر آلوده شدهام به صبوری لحظههایی که انگار معلق مانده اند بین شدنها و نشدن ها
هضمِ ناعادلانهِ بودنها و نبودن ها
شاید وقوع یک حادثه کوچک
شاید یک سلام از سر تکبّر
حتی سرد
شاید هم تصویر حضوری
که فضای اتاق را از حجم نبودن خویش با قساوت تمام پر میکند
چیزی باید در عظمت غیبت مکرر تو باشد
چیزی که سر سختانه مقاومت میکند
با حسِ کشندهِ اتمامِ یک آغازِ از نخست تبعید شده
من
من هنوز مومنانه پایبند به شریفترین قانونِ روی زمین هستم
حق هیچ انسانی
هیچ انسانی
تنهایی نیست
.
حق هیچ انسانی تنهایی نیست
.
نیکی فیروزکوهی
با تشکر