۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

تو را به خانه می برم

دوباره می نویسمت . . . کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می چکم . . . به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک . . . میانِ کوچه پرپرم

گلایه از قفس کمی . . . کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام . . . برای این کبوترم

شبی بخواب دیدمت . . . میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان . . . قدم زنان . . . تو را به خانه می برم

غزل بخواب می رود . . . به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد . . . کنارِ بیت آخرم

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰

پاییز صد ساله شد

و خاطرات ...
نه مجالِ گریز می‌‌دهند
نه رخصتِ خلوتی
خاطرات روحِ تو را میدرند
در رخوتِ سردِ روز هایت
چنان بارانی ات می‌‌کنند
که برگ ریزان سهم تو میشود
خاطرات از تو و لحظه‌هایت عبور می‌‌کنند
میدوی
و می‌دوند
و نمیدانی کدامیک زنده تر است

نیکی فیروزکوهی
پاییز صد ساله شد

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

چه سخت است

چه سخت است
برای آدمی
که دلش می خواهد
به اندازه تمام خداحافظی های دنیا
برود
و
جایی برای رفتن نداشته باشد

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰