۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

درد تو

خانه بر دوش تر از،،
ابر بهاران بودم ،
لنگر درد تو ،
چون کوه گران کرد مرا . .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقم...

عاشق

عاشقم.....
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی،
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی،
منِ دلداده به آهی،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم....

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلتان دریایی

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تودریا میندازین
فقط برای چند ثانیه اونو متلاطم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
سعی کنیم مثل دریا باشیم...
فراموش کنیم سنگهایی که به دلمون زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه توی دلمون
حس می کنیم....
دلتان دریایی....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

نگذار جانم

نگذار جـــــــانم

نگذار هرکس آمد و ماندنی نشد
تو را
دلت را
صداقتت را
با خودش یدک بکشد
که هر وقت از سر بی حوصلگی
از سر نبودن آرامش
آمد و سراغت را گرفت
حالت را پرسید
دلت را قلقلک داد
و باز رفت و گم شد
تو بمانی و دنیایی اشـــک
تو بمانی و چرا و اما و اگر
آنکه میرود باید میرفته
اصلا برای رفتن آمده بود
تو هم برو
تو هم خودت را از لحظه هایش که هیچ
از فکرش هم بگیر

تو باید تمامت بماند
برای او که
تمامش

تنها و تنها

برای توست

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

تولد انسان

تولد انسان

تولد انسان روشن شدن کبریتی است ...
و مرگش خاموشیه آن !!!
بنگر در این فاصله چه کردی؟؟
گرما بخشیدی !!
یا سوزاندی؟؟

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱

رویم نشد

آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد
از هوای ِ عشق سرشارش کنم رویم نشد

در دلم گفتم من عاشق پیشه ی ِ چشم ِ توام
خواستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد

پلکهای ِ مخملش بر روی ِ هم عمرش بلند
خاطرم بود " آفرین " بارش کنم رویم نشد

کاش دستی بر بلور ِ خوشتراش ِ مرمرش
ترسم از این بود آزارش کنم، رویم نشد

ابر زیر ِ سر، نسیم انداخته بر روی ِ خود
دست بردم خیس ِ رگبارش کنم رویم نشد

آفتاب آورده بودم پیش ِ مهتابش مگر
باخبر از صبح ِ دیدارش کنم رویم نشد

کبک ِ ناز ِ برفی اش لم داده زیر ِ برگ ِ گل
تور وا کردم گرفتارش کنم رویم نشد

گرچه میدانستم او هرگز نمیخواهد مرا
دل زدم دریا که اصرارش کنم رویم نشد

رفتم از پیشش ولی هرچه "خدا" را خواستم
لحظه ی ِ آخر "نگهدار"ش کنم رویم نشد

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱

من مستحق آرامشم

وقتی میشود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند.
یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش
می کنند؟
نـــــه، همیشه جنگیدن خوب نیست.
این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید.
بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش میشوند.
این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هرکسی که رنجم می دهد...
این را با خود تکرار میکنم و می بخشمشان...
نه بخاطر اینکه مستحق بخششند.
تنها به این خاطر که من مستحق آرامشم...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

قصه غمت

غم عشق

کلاغ قصه میرسد به خانه ای که نیستی
همیشه قصه ی مرا غمت خراب میکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

پدر و پسر

پدر و پسری را نزد حاکم بردند که چوب زنند. نخست پدر را انداختند و صد چوب زدند، آه نکرد و دم نزد. بعد از آن پسر را انداختند و چون یک چوب زدند، پدر ناله و فریاد آغازکرد. حاکم گفت: تو را صد چوب زدند و دم نزدی ، به یک چوب که پسرت را زدند این ناله و فریاد چیست؟
گفت: آن چوب ها که بر تن من آمد تحمل می کردم اکنون بر جگرم می آید تحمل ندارم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

شعر و شاعری را بی خیال

شعر و شاعری را بی خیال این بار که به دنیا آمدم ...
گره ی روسری ات می شوم من هی ...
و به هر بهانه ای خودم را وا می کنم از سرت و تو محکمتر از قبل ...
گره ام میزنی پیش خودت.
"حمید جدیدی"

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱