ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ "ﺗـﻮ"
ﺑﻮﯼ
ﻣـﺰﺭﻋـﻪ ﻗﻬـﻮﻩ می ﺪﻫﺪ...
ﺗﻤﺎﻡ
ﺑﯽ ﺧـﻮﺍﺑﯽ ﻫﺎﯼ" ﻣـﻦ"
ﺗﻘﺼﯿﺮ" ﺗـﻮ"ﺳﺖ...
ﺍﯼ
ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ... !
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ "ﺗـﻮ"
ﺑﻮﯼ
ﻣـﺰﺭﻋـﻪ ﻗﻬـﻮﻩ می ﺪﻫﺪ...
ﺗﻤﺎﻡ
ﺑﯽ ﺧـﻮﺍﺑﯽ ﻫﺎﯼ" ﻣـﻦ"
ﺗﻘﺼﯿﺮ" ﺗـﻮ"ﺳﺖ...
ﺍﯼ
ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ... !
تمام آن چیزی که دربارهی تو در سرم هست
دهها کتاب میشود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است
“دوستت دارم”
آغوش من به نام تو باشد...گناه نیست
در اختیار تام تو باشد ...گناه نیست
نزدیک تر بیا ،نفسم را احاطه کن...
لب روی لب ، به کام تو باشد..گناه نیست
از عطر ناب پیرهنت مست کن مرا
مستی چو من ،که رام تو باشد ..گناه نیست
وقتی مرا به اسم صدا میکنی تو. وااااای
احساس در کلام تو باشد....گناه نیست
همراه خوب! مشترک مورد نظر
در گوشی ام ،پیام تو باشد.گناه نیست
امشب برای خال لبت ،فکر چاره باش
پرواز سمت دام تو باشد....گناه نیست
ماهی تا دهانش بسته باشد
کسی نمی تواند آن را صید کند
رازهایت را فاش نکن
بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه
در انتظار نشسته اند
خوشبختی گاهی آنقدر دم دستمان است که نمی بینیمش،
حسش نمی کنیم.
چایی که مادر برایمان می ریخت و می خوردیم، خوشبختی بود. دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود.
خنده های کودکیهامان، شیطنت ها خوشبختی بود.
اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم، چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است،
سرد یا داغ است، زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم.
گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم.
خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید. اما حالا رفیق جانم هرکجا که هستی،
هر چند ساله که هستی، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم
فردا را قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن. روز عشق را بهانه کن،
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمی لرزد، هنوز هست.
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست.
خوشبختی ها ماندگار نیستند، اما می شود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید.
یادمان باشد،
بزرگترین خوشبختی عشق است.
تابحال ، از عسل ِ چشم کسی مَست شدی ؟!!
تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟
من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توأم!!!!
تـو بـه اندازه ی من پای کسی هـرز شدی ؟
وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم!!!!
تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟
من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد!
تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟
هوس ِ خواستن ت ، مثل ِعسل شیرین است
تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟!