۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناه» ثبت شده است

تقصیر دلم بود

تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست
این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست

درگیر نگاهت شد و تا بام تو پر زد
بیچاره ندانست که این اول بلواست

شاعر شد از آن روز که چشمان تو را دید
این ولوله در شعر من از چشم تو برپاست

چشمان تو آمیزه ای از شور و ترانه است
آنجا که غزل نیز فراگیر و مهیاست

ناز تو نیاز دل دیوانه ی من شد
من شاعر چشم تو که بی وقفه تماشاست

آنقدر مرا در نفست جای بده که
این از نفس افتاده بگوید که مسیحاست

جرم تو که نیست این همه من عاشقت هستم
تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست

رضا قریشی نژاد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

گناه بوسه

از بوسه اگر گناه را برداری

از عشق که اشتباه را برداری

از خاطره ی برکه به شبهای بهار

زیبایی نور ماه را برداری

سوسو زدن ستاره ی بازیگوش

پیش از نفس پگاه را برداری

یا از لج من یک شبه دیوانه شوی

از سطل پر آب، چاه را برداری

اینها همه بهتر است، از اینکه دمی

از صورت من نگاه را برداری

رفته به سرم کلاه و عاشق شده ام

می میرم اگر کلاه را برداری

هرگز نروم از سر راه تو کنار

ممنونم اگر توراه رابرداری

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰