۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محبت» ثبت شده است

همیشه همراهِ من!

همیشه همراهِ من !
بودنت برایم مقدس بود. هر لحظه اش خوشبختی‌ بسیاری به همراه داشت. نبودنت اما، موهبتی پر رنج بود، که درس‌های بسیاری به من آموخت

آموختم که در واقع هیچکس خوشبخت یا بد بخت نیست. خوشبختی‌ و بدبختی تنها دو واژه اند که ما برای بیان احساساتِ قلبی مان در یک لحظه یا برای تعریفِ حالاتِ روحی خود در دوران خاصی‌ به کار میبریم. دو واژه که کاربردِ آنها بستگی زیادی به خودِ ما دارد.

آری بزرگوار ترینِ من !
حضورِ تو آنچنان پر برکت بود، که حتی در نبودنت ، حسِ شگفت انگیزِ خوشبختی لحظه ای‌، مرا رها نکرد ...

نیکی فیروزکوهی
نامه ی هشتاد و دوم از کتاب در خانه ما عشق کجا ضیافت داشت/ نشر ماه باران

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

اگر می نویسم

و اگر می‌‌نویسم
دوست دارم بدانی
در خلا دنیایِ بی‌ جاذبه از نبودنت
عجیب معلقم
می‌چرخم
و می‌‌چرخم
و می‌چرخم
و در چشم‌های ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ
کسی‌ رامی بینم
شبیهِ خودم
که هنوز عاشقِ کسی‌ ‌ست شبیهِ تو
وجودی سایه وار
و حضوری کمرنگ
حضوری بسیار بسیار کمرنگ
که نوشتن برایش
منصرف می‌کند مرا
از مرگ
و نبودن .....

#نیکی فیروزکوهی

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

چه پافشاری دردناکی

چه پافشاری درد ناکی
چه بیهودگی خفت آوری نهفته است
در این عاشقانه ماندنهایِ بی‌ انتهایِ هر روز از روز پیش بیشتر رو به سقوط
و انتظار
انتظار
چقدر آلوده شده‌ام به صبوری لحظه‌هایی‌ که انگار معلق مانده اند بین شدن‌ها و نشدن ها
هضمِ ناعادلانهِ بودن‌ها و نبودن ها
شاید وقوع یک حادثه کوچک
شاید یک سلام از سر تکبّر
حتی سرد
شاید هم تصویر حضوری
که فضای اتاق را از حجم نبودن خویش با قساوت تمام پر می‌‌کند
چیزی باید در عظمت غیبت مکرر تو باشد
چیزی که سر سختانه مقاومت می‌‌کند
با حسِ کشندهِ اتمامِ یک آغازِ از نخست تبعید شده
من
من هنوز مومنانه پایبند به شریف‌ترین قانونِ روی زمین هستم
حق هیچ انسانی
هیچ انسانی
تنهایی‌ نیست
.

حق هیچ انسانی‌ تنهایی‌ نیست
.

نیکی‌ فیروزکوهی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

چرا شبیه یکی از آنها نیستم؟

تا همین چند سالِ پیش که جوان تر بودم، خودم را شبیهِ هیچ کس نمی‌دیدم. تصویرِ من از خودم ، شخصی‌ بود با ویژه گیهای خاصِ خودش. کسی‌ که شبیهِ هیچ کس نبود , شبیهِ هیچ کس جز خودش.

حالا که آن سالهای سر به هوایی و روز‌های خوش سبکبالی را پشتِ سر گذشته ام، می بینم از آن آدم خاص ، فرسنگ‌ها فاصله گرفته ام. حالا شبیهِ نگرانی‌های مادرم هستم ، شبیهِ خستگی‌‌های پدرم، شبیهِ لکنتِ زبانِ زنِ همسایه، شبیهِ خمیدگی رنج آورِ ستونِ فقراتِ مادربزرگ ، شبیهِ حرکات عصبی آقای راننده ، شبیهِ بی‌ حوصلگی‌های معلم مدرسه ی پسرم، شبیهِ هوای دم کرده ی شهری، که می‌داند، خاطرات، در امتداد زندگی‌، محکوم به فراموشی اند . که انسان‌ها با همه ی ویژه گیهای خاصشان روی به فراموشی اند...

بچه‌ها ی محله زیر باران بازی میکنند و من با حسرتِ بیمار گونه‌ای فکر می‌کنم ... چرا شبیهِ یکی‌ از آنها نیستم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دلتنگ که می شوم

دلتنگ که می شوم

دلتنگت که می شوم
تکه ای از من
شعر می شود
به روی دفترم.

خاطرات مچاله شده ی دیروزهایمان
دست وپا می زنند
و قلمم بی اراده از تو می نویسد.

دلتنگت که می شوم
حس پرواز در وجودم
بال بال می زند
و فقط تو را می خواهم.

دلتنگت که می شوم
چشمانم به وسعت ابر بهار
می گریند.

دلتنگت که می شوم.....

و من همیشه دلتنگ توأم


سارا قبادی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

بارها و بارها

بارها دوستت داشتم
بارها از نو عاشقت شدم
بارها تو را خواستم
از خدای خودم
از آسمانِ این شهر
از هر کسی‌ که ممکن بود گمشده باشد
از هر کسی‌ که ممکن بود گم کرده‌ای داشته باشد
اگر فردا بیایی
با آدمی‌ چنان سرشار از عشق
که از شوقِ آغوشی که نیست چنین دیوانه وار می‌‌نویسد چه خواهی‌ کرد
با غریقی که چشمانش پر از جای خالی‌ توست چه خواهی‌ کرد
اگر فردا بیایی
با خودم، با خدایی که بارها و بارها راندمش، چه خواهم کرد ؟؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

اگر آغوش تو قفسی بود...

و عشق اگر پرنده‌ای بود
که پرّ می‌‌کشید
به آسمانِ شهرِ تو می‌‌رسید
اگر دستت را دراز می‌‌کردی
و در آغوشت
عشق را آغاز می‌‌کردی
آه‌ حتی اگر خانه هامان به هم نزدیک بود
اگر دست هامان به هم می‌‌رسید
اگر آغوشِ تو قفسی بود
اگر من پرنده‌ای ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خوابم نمی برد

گفتــی :

" مــگر به خواب بینــی رخ مــرا "

دیــوااانه ....
از خیـال " تــو "

خوابــم نمــی برد ..

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
نگاه کن

نگاه کن

نگاه کن
شراره ای مرا به کام میکشد!
مرا ب اوج میبرد

مرا به دام میکشد

نگاه گن
تمام آسمان من
پر از شهاب میشود
تمام هستیم , خراب میشود 

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰

دلت که شکست

ﺩﻟــــــــــــــــــﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺳـــــــــــــــﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﺑـــــــــــــﺎﻻ !.. ﺗﻼﻓﯽ ﻧﮑﻦ ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻥ ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎﺵ.
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ؛ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﮔﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺰ ﺍﺳﺖ ..
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨﯽ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾﺶ، ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﻮﺩ…
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ.
ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻦ،ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺗﺮ !..

#زمین_گرد_است

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰