۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب مهتاب» ثبت شده است

تو را به خانه می برم

دوباره می نویسمت . . . کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می چکم . . . به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک . . . میانِ کوچه پرپرم

گلایه از قفس کمی . . . کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام . . . برای این کبوترم

شبی بخواب دیدمت . . . میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان . . . قدم زنان . . . تو را به خانه می برم

غزل بخواب می رود . . . به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد . . . کنارِ بیت آخرم

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰

عاشقم...

عاشق

عاشقم.....
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی،
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی،
منِ دلداده به آهی،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم....

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰