۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دستانت» ثبت شده است

اگر آغوش تو قفسی بود...

و عشق اگر پرنده‌ای بود
که پرّ می‌‌کشید
به آسمانِ شهرِ تو می‌‌رسید
اگر دستت را دراز می‌‌کردی
و در آغوشت
عشق را آغاز می‌‌کردی
آه‌ حتی اگر خانه هامان به هم نزدیک بود
اگر دست هامان به هم می‌‌رسید
اگر آغوشِ تو قفسی بود
اگر من پرنده‌ای ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بوی باران می داد

بوی باران می داد،
دستانت،
بارانی که هیچ گاه،
خیس نکرد پیراهنم را،
فقط ابرها را ،
" چلاند "
در چشمانم و گذشت !!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱